يادداشتهاي روزانه اسايش



سلام جناب آقاي زاهدي.من آسايش هستم.اگر يادتان باشد بعد از مرگ برادرم ذوالفقار(استادحسين)کوچي باباي عليرضا دريکي ازشبهاکه روضه مي خوانديد درصحبت هاي خود ازمقيدبدون استادحسين ونيز از حلال وحرام شناسي پدرم وباباي استاد حسين سخن گفتيد وفرموديد: پدر استادحسين زير درخت گردو مي نشست ونان خشک را آب ميزد ومي خورد وبه او مي گفتند :ازدرخت گردو بچينيد وبا نان ميل کنيد .پاسخ مي داد اين درخت شريکي است ومن حق ندارم ازدرخت شريکي گردو بچينم وبا نان خود بخورم وترجيح مي داد که ازدرخت شريکي گردويي نچيند وبا نان ميل نکند که حرام نخورده باشد.اجازه بدهيد صورت درست اين قصه رابراي تان بيان کنم:پدرم بيشتر روزهارا درعشق آباد وتريزگ پايين ويا تريزگ بالا بود زيرا در هردوره چندين باربايد آبياري ميکرد يا کارهاي ديگري انجام مي داد.تريزگ بالا يا چشمه سار تريزگ آبش ازدومسيرجاري بود تا به استخر برسد.مسير پر آب تر معروف به النگ تريزگ بود که در اطراف مسير آب چند درخت بيد بود ودرخت گردويي نداشت وآب هم ازمسير رودخانه باريکي به استخر هدايت مي شد واما مسير دوم جوي باريکي بود که از چشمه نوخانه هاتااستخرحدود سيصدمتر ادامه داشت؛ چون دراطراف مسير آب -هرچندمتر يک درخت گردو وجود داشت وازطرفي مسير گوسفندان گله کوچ هم بود؛ دراثر حرکت گوسفندان وريزش سنگريزه هاوريزش برگ درختان گردو وبيد وسنجد؛هرروزچند نقطه ازمسير آب بند مي آمد وکسي که آب آن روزاز او بوددرطول روز دوبار ميرفت مسير جو ي باريک آبرا با دست تميزميکردتا آب به اطراف سرريز نشود وهدر نرود.وآب استخرکافي جمع آوري شود.دريکي ازروزهايي که آب مال پدرم(ملا محمدعلي عبد الحسين) بودوهنوزدوهفته به فصل پايين کردن گردوباقي مانده بود؛پدرم که ميرودتامسير جوي را ازبالا تانزديک سر استخر-تميزکند وسنگ وسخال وبرگهاي داخل جوي آب نوخانه هارابيرون بياوردتا آب بيشتري به استخر هدايت شوددرطول مسيرچند درخت گردووجود دارد که ازهردرختي چند گردوبه زمين مي افتد ويادرعلفها وبوته هاي پودينه کوهي گير مي کند وياداخل جوي آب باريک پشت تيکه هاي سنگ کوچک گيرمي کند.مرحوم ملامحمدگردوهاي داخل آب ويازير درخت راجمع آوري کرده ومثلا زير درخت ملا غلام سه گردو جمع مي کند ودريک جيبش مي گذارد وزير درخت مرحوم رضا حسين محمد حسين حسينا 4 عدد گردومي بيند وجمع مي کند وجداگانهدرجيب ديگرش مي گذاردوبعد زيردرخت کربلايي حاجي علي 3عدد گردو مي بيند وجمع کرده درحيب ديگرش مي گذاردوباز زير درخت محمد اسماعيل دوگردو مي بيند وآنرا درجيب چهارم مي گذاردوبعدزير درخت پنجم که مال پدرومادر حسن زاده مفرد است هم سه گردو از داخل جوي وروي زمين جمع مي کند وچون جيبي ندارد آنهارا بقول ما کوچي ها درنيفه تنبان سمت راست خود مي گذارد ودوگردوي درخت ششم را که مال يک شريک ديگر تريزگ است درزيرنيفه تنبان سمت چپ مي گذارد ووقتي زيردرخت هفتم دو عدد گردو جمع مي کند آن را لاي کلاه پشمي روي سرش مي گذارد تا گردوهاي هرنفروهردرخت جداگانه نگهداري شود وباهم عوض نشود وسرانحام کار آبياري را انجام مي دهد وبعد از انجام کارشب به کوچ بازمي گرددوفرداصبح به درب منزل صاحب هردرخت که مي رودبه صاحب خانه مثلا مي گويد:آق اين چهارگردوراديروزکه جوي نوخانه هارا تميز مي کردم زير درخت شما يافتم به همين ترتيب به تمام هفت خانه سر ميزند وگردوي متعلق به درخت اورا به وي تحويل مي دهد بطوري که هيچ گردويي با گردوي صاحب درخت ديگري مخلوط نشود وعوض نگردد.اين عمل مرحوم ملامحمد(پدرم وپدراستاد حسين)به عنوان امانتداروتقيد به حلال وحرام درسينه مردم کوچ ثبت وضبط ميشود وروزي که پدرم در آذرماه 1350 فوت مي کندبعد ازمرگ پدرم-ازجمله مرحوم رضا حسين(پدر حسين اقا(کارمندبازنشسته بانک کشاورزي) ومحمد اسماعيل وملا غلام وديگران داستان اين گردوها وامانت داري ومقيد بودن به حلال وحرام واينکه گردوي هيچ صاحب درختي با گردوي ديگري عوض نشود يا مخلوط نگرددرابراي ما وجوانترهاي روستا تعريف مي کنندتا از خوبيهاي ملامحمدبراي ديگران سخن بگويندوچنين مي شود که اين داستان امروز بعد 60يا 70 سال هنوز برسر زبانهاستريزش رابيان کردم تا اگر بخواهيد جاي ديگري بيان کنيد.کاملش را درخاطر داشته باشيد.خداوند به شما طول عمر با برکت عنايت بفرمايدوفرزندان کوچ وبيرجند ومود وديگر نقاط همواره ازسخنان دلپذير شمابهره مند گردند.خداشمارا با مولا امير المومنين محشور کند.انشاءالله.محمدحسن آسايش.جمعه شب 21 رمضان ساعت 1:23 بامدادروزشنبه 22 رمضان و27 ارديبهشت 1399 شمسي.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ادبیات متوسطه دوره اول استان آذربایجان غربی (وبلاگ قدیم) سی و یک نما گام چهارم: من چقدر حرف میزنم شبنم ♪♫ ترنم خیال ♫♪ گفتاردرمانی علیرضا تقوی راد نای نی مجله سایت داوود قلاجوری اخبار و اطلاعات جامع سینما